جدول جو
جدول جو

معنی دته بته - جستجوی لغت در جدول جو

دته بته
دوندگی کردن، دوندگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ بُ نِ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 65هزارگزی خاوری دژ شاهپور. سکنۀ آن 420 تن می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تِ تِ پِ تِ)
تت و پت. لکنت. با کردن و افتادن مستعمل: تته پته کردن. تته پته افتادن. رجوع به تت و پت شود
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ / تِ لَ تَ / تِ)
لت لت. پاره پاره. لخت لخت. رجوع به لت و لت لت شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ بِهْ)
دهی است از دهستان بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. واقع در 8هزارگزی خاور قیر. سکنۀ آن 1013 تن می باشد. آب آن از رود خانه قره آغاج و چاه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَهْتَهْ)
افزوده شده و انبوه شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُهْ تُهْ)
کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند، حکایت لکنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تمجمج لکنت زبان. یا به تته پته افتادن، به لکنت زبان و تمجمج افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لته لته
تصویر لته لته
پاره پاره لخت لخت لت لت
فرهنگ لغت هوشیار
مال توست، برای توست
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دره، نام بخشی در کوه های جنوبی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تندتند، از چپ و راست، از هر طرف، حرفی است برای هدایت اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
کرت کرت، از توابع لفور قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی شبیه لال شدن به طوری که نتوان حرف زد، سخن گفتن نارسا
فرهنگ گویش مازندرانی
به این گونه، جار و جنجال، سر و صدای نامفهوم
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی و تلاش بسیار، این درو آن در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار بزرگ، سخنان درشت، شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره و ژنده، ور رفتن با دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
لکنت زبان به هنگام ترس و دست پاچگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی